سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹

قصر قند





شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

پسابندر (پسابندن )



در88 کیلومتری شرق چابهار و سی کیلومتری بریس و آخرین نقطه مرز خشکی جنوب شرقی ایران بندر زیبایی بنام پسابندر قرار گرفته است که ما بلوچها آن را به زبان محلی پسابندن می گوییم و شنیده ایم در قدیم آقایی بنام پسا بزرگ و کدخدای این بندر بوده و به همین خاطر به پسابندن مشهور شده است و در زمان قبل از انقلاب این بندر دارای گمرک بوده است که هنوز هم ساختمان قدیمی گمرک در پسابندر وجود دارد وهمه اینها نشانگر این است که زمانی این بندر رونق زیادی داشته است .

هم اکنون حدودا جمعیت این روستا 1300 نفر و 195 خانوار می باشد . وآب هوایی معتدل دارد که تابستانهایش چون به صورت شبه جزیره هست همراه با شرجی زیاد می باشد و مثل تمام سواحل جنوبی زمستان سردی ندارد.
در سه طرف پسابندردریا قرار گرفته است و ساحل ماسه ای زیبایی دارد و اگردولت یک کم به آن توجه نشان بدهد می تواند توریستهای زیادی را جلب نماید.
اسکله صیادی آن در سال 76 توسط رئیس جمهور وقت جناب آقای خاتمی افتتاح گردیده است و اولین باری که آقای خاتمی را از نزدیک دیدم هم همانجا بود یادش بخیر چقدر از راه را پیاده دنبال ماشینش دویدیم وقتی بعد از افتتاح نزدیکش رفتیم بدون هیچ ممانعتی با او دست دادیم و نامه ای برایش نوشته بودم تحویلش دادم و جالب است بعد از چند ماه هم برای پیگیری مشکلات فرهنگی وورزشی بریس نمایندگانی از فرمانداری و تربیت بدنی شهرستان چابهاربه دیدارم آمدندو کارهایی که در زمینه فضای ورزشی بریس صورت گرفت همه از برکت همان نامه و دیدار بود هنوز وقتی با دوستانم از آقای خاتمی نام می بریم همه از همان برخورد مهربانانه اش یاد می کنند یادش همیشه با ماست ...
بعد از اینکه اسکله صیادی بریس به علت عدم لایروبی اساسی کاربری لازم را از دست داد بیشتر لنجهای صیادی بریس و منطقه برای تخلیه ماهی به این بندر مراجعه می کنند.

بگذریم هدفم از نوشتن مطلب این است پسابندر یکی از مرزهای جنوب شرقی ایران قرار دارد و مثل همه مناطق مرزی خصوصیات خود را دارد این را همه حتی مسئولین کشور می دانند که در مرزها مردم زیادی هستند که اقوامشان در آن ور مرزها زندگی می کنند یک برادر این ور هست ویک برادر آن ور آب ویا یک خواهر این ور است و یک خواهرآن ور هستند و همین جوری اکثر مرزنشینان آن طرف و این طرف فامیل و قوم دارند که نیاز هست برای دیدارشان همیشه در حال رفت و آمد باشند و از دیر باز هم مردم منطقه ما از پسابندربا قایقهای صیادی به پاکستان می رفتند حتی بعضی ها برای دکتر و ورفع دیگر مشکلات زندگی به آن ور می رفتند و تابحال هم هیچگونه مشکلی به آنصورت پیش نیامده است ولی مدت چند ماهی است که به طور کلی مرز آبی و خشکی منطقه ما بسته شده و به سختی می شود برای دیدار اقوام و فامیل رفت وآمد کرد این روال اگر ادامه داشته باشدجز اضافه شدن به مشکلات مردم نتیجه دیگری ندارد پس نیاز هست مسئولین محترم راه حلی اساسی برای آن چاره جویی کنند تا مردم بصورت قانونی از مرز خارج و وارد بشوند .

قابل ذکر است بازارچه مرزی که قرار بوده در پسابندر راه اندازی شود مدتهاست خبری از آن نیست فقط در حد حرف باقی مانده است.

جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸


سلام دوستان عزيز . امروز بعد از چند ماه مي خواهم يك كم براي وبلاگ بنويسم اول هم در مورد غيبت چند ماه توضيحي بدهم . بعد از انتخابات و آن مسايل ديگر حال و حوصله اي براي نوشتن نداشتم تا اينكه 26 خرداد درست 4 روز بعد از انتخابات خواهر زاده عزيزم بر اثر ايست قلبي از دنيا رفتند و غم بزرگي بر دل ما نشاندند مولابخش پيشادست كه بيشتر به ميم مولي شناخته مي شد علاقه زيادي به زبان وادب بلوچي داشت و شعرهاي زيادي هم به زبان بلوچي گفته اند كه سعي مي كنيم آنها را گرد آوري بكنيم و به صورت كتاب در آوريم او مسؤل انجمن شعر بلوچي در بريس بود و و در بيشتر مراسمهايي كه در سطح شهرستان برگزار مي شد شركت مي كرد و اكثرا هم مجري برنامه ها بود او اميد ما بعد از رفتن صديق سليمي بود تا در كارهاي فرهنگي پيشرو باشد ولي خداوند متعال او را هم از ما گرفت و حالا بايد ديگر جوانان اين كار و راه آنها را ادامه بدهند و از خدا صبر مي خواهيم و براي ميلاد جان ( تنها فرزند او ) هميشه آرزوي سلامتي و طول عمر مي كنم .

بعد از اين اتفاق در مرداد ماه با دوستام تصميم گرفتيم براي رفع خستگي و تغيير اب هوا براي مدتي به مسافرت برويم كه تا وقتي مجوزهاي ماشينها را گرفتيم چند روزي گذشت و از پنجم مرداد سفرمان را از چابهار به طرف بندر عباس شروع كرديم سپس به شيراز رفتيم و دو روز در شيراز مانديم و بعد رفتيم اصفهان و سه روز در اصفهان و اطرافش مانديم بعد از اصفهان به طرف شمال حركت كرديم و چند روزي هم در بندر انزلي و آستارا و رامسر مانديم سپس به طرف مشهد آمديم چند روزي آنجا بوديم بعد هم به طرف زاهدان حركت كرديم و شبي هم در خاش بوديم و بعد از 15 روز به بريس رسيديم سفر خوبي بود كه انشالله در روزهاي بعد خاطراتش را بصورت مفصل تعريف مي كنم و عكسهايش را در وبلاگ مي زارم .

تخت جمشید

میدان نقش جهان اصفهان


سی وسه پل اصفهان - ولی زاینده رود دیگر آبی ندارد .

آرامگاه حافظ
داراب - شیراز ( شهر اردلان سرفراز ) برای نهار توقف کردیم .
آرامگاه سعدی


جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۸

سال نو

عکسهای سفر بندر عباس




جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۷

ما و شرکت نفت



حالا سومین ماه است که گرفتن سوخت لنجهای  تعاونی ما به من واگزار شده است قبلا خیلی کم به شرکت نفت می رفتم ولی طی این سه ماه خیلی زیاد به شرکت نفت  رفته ام و در این سه ماه هم چیزهایی دیده ام که قبلا تنها می شنیدم ولی دیگر با چشمان خود می بینم که چگونه این جا حق مردم را ادا می کنند چگونه به مردم احترام می گذارند و تا چه اندازه حرفهای  مدیران دولت پاسخگو صحیح می باشد و چقدر هم پاسخگوی مردم بیچاره هستند !

نمی دانم در دیگر جاهای کشور هم گرفتن سوخت این مشکلات را دارد یا نه تنها ما بلوچها گرفتار این مشکلات هستیم اول از همه در مورد سوخت صیادن مطالبی می گویم از صبح که وارد شرکت نفت منطقه چابهار می شوم  شروع می کنم  قبل از آن یک روزی در شیلات برای گرفتن فرم الف و معرفی نامه سپری شده باید برای گرفتن چند نامه ( نامه حذفی و گرفتن سفته ) در نوبت باشم تا این نامه ها را بگیرم و حالا اگر شانس بیاوریم مدیر بازرگانی هم انجا باشد آنها را امضا بکند  باید به ناحیه مرکزی که فاصله زیادی با شرکت نفت منطقه  دارد بروم بیشترین وقتمان اینجا تلف می شود  که همه جزئیات را گویم حوصله تان سر می رود به طور خلاصه می گویم تمام روزمان برای گرفتن یک نامه تلف می شود تازه اگر اول ماه نباشد چون در اول ماه کشاورزان بد بخت و رانندگان کامیون تا پنج روز در اینجا صف کشیده اند تا حواله سوخت ماهیانه خودشان را تحویل بگیرند درهای اتاقهای فروش و کمیته سوخت به کلی بسته است باید ساعتها پشت در بمانید تا شانسی یکی در را باز کند از پشت میله ها هم چون شلوغ است دو سه ساعتی باید سر پا بایستید تا شاید هم کسی نامه تان را بگیرد و برای یک امضا گاهی دو روز باید برویم و بیاییم این ماه برایم اتفاق جالبی هم افتاد نامه حذفی یک لنج را دادم وقتی ازسیستم حذف شد برای ثبت جدید به قسمت فروش دادم  گفت فردا بیایید جواب را بگیرید من هم رفتم روز دیگر ساعت هشت رفتم گفتند کسی که نامه را بهش دادید رفته ماموریت باید صبر کنید تا ساعت دوازده و نیم سر پا ایستادم هر کاری میکردم این کارمند به خودش زحمت نمی داد تا نامه را پیدا بکند  وقت نهار رسید در را بست ورفت بعد از یک ساعت آمد گفت همکارم نیامده برو یک نامه دیگر بگیر رفتم تا نامه را گرفتم آمدم و دوباره کارهایش را کردم دیدم تعطیل کرد روز دیگر دوباره آمدم بعد از چند ساعتی علافی جوابش را گرفتم  وقتی این بلاها را می بینم که سر ما می آورند بیشتر به حال کشاورزان دلم می سوزد که از روستاهای دور دشتیاری و باهو کلات و... آمده اند تا چندین روز می روند و می آیند تا حواله بگیرند رانندگان کامیون هم همینجور باید کامیونهایشان را بیاورند چابهار صف کنند . آیا شهرهای دیگر هم باید هر ماه ماشینها بازدید بشود ؟ مردم خیلی برای گرفتن سوختشان در تنگنا هستند .


برای گرفتن یک امظا ساعتها پشت در یا پشت میله ها نوبت باشید باید بروید منطقه بیایید ناحیه کسی که وسیله ندارد بیشتر در عذاب است در ناحیه برای گرفتن جواب در قسمت فروش در یک جای تنگ که چند نفری فقط سر پا می توانند بایستند وجود دارد که گاهی شلوغ می شود باید چندین ساعت سر پا باشیم حتی نفس کشیدن هم مشکل می شود .

بعد از پنج روز دوندگی و منت کشی و التماس کردن و رفتن و آمدن به منطقه و ناحیه  تازه سوخت یک لنج را می توانم بگیرم وقتی هم سوخت را گرفتم نفس راحتی می کشم و چند روزی استراحت می کنم تا خستگی از تنم برود .

نمی دانم چرا برای گرفتن این سوخت قانونی این بلاها را به سرمان می آورند .

گاهی این کارمندان شرکت نفت جوری با مردم رفتار می کنند  که انسان از زنده ماندن هم شرمش می شود و هیچ کس هم جواب گو نیست اگر یک کم تند صحبت بکنید چندین روز علافت می کنند .

باز هم شعارشان پاسخگویی است و خدمت به مردم !!!

 

یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۷

نوروز 87



قبل از همه سال جدید هجری شمسی را به همه دوستان تبریک عرض نموده و برای همه دوستان سالی پر از موفقیت آرزو می کنم .


دیروز هم تصمیم گرفتیم همراه دوستان به جشنواره منطقه ازاد برویم برای همین عصر جمعه با ماشینهایمان به طرف چابهار رفتیم همه ساحل بریس تا چابهار پر از مسافر نوروزی بود اگر چه اینجا نه امکاناتی هست نه تسهیلاتی برای مسافرین ولی از دور و نزدیک برای دیدن دریا به اینجا آمده اند روزها یشان رابیشتر در کنار ساحل می گذرانند و شبها به شهر می روند و در جشنواره منطقه ازاد شرکت می کنند .

ما اول به دریای بزرگ رفتیم ترافیکی که کمر بندی داشت برایم بی سابقه بود در چابهار این همه خودرو اصلاً ندیده بودم وقتی کنار دریا رسیدیم خیلی شلوغ بود این همه انسان در اینجا جمع شده بودند بعضی ها امده بودند دریا را ببینند و بعضی ها آمده بودند تا مردم را ببینند چهار پنج تا شتر هم آنجا بودو بعضی هم شتر سواری می کردند . بعضی هم در کنار دریا آبتنی می کردند .

ما سپس به پلاژ طیس رفتیم اونجا هم شلوغ بود ولی کمتر . اونجا هم برنامه موزیک فارسی گذاشته بودند شتر هم اونجا هم بود ولی زیاد دلچسب نبود چند دقیقه ای کنار ساحل قدم زدیم سپس حرکت کردیم .

ساعتهای نه به منطقه آزاد آمدیم اصلاً جایی برای پارک کردن نبود هر طرف که می رفتیم پر بود یک جا ایستادیم نوبت گرفتیم تا یک ماشین بیرون رفت بعد ما دو تاماشین رادوبله پارک کردیم .

وارد شلوغترین بازار یعنی صدف شدیم . اینجا جای سوزن انداختن نبود در هیچ وقت سال اینجا شلوغ نمی شود گاهی که به بازار می امدیم حتی یک پرنده هم پر نمی زد ولی الان خیلی شلوغ بود یک دوری زدیم بعد به طرف جایگاه میلاد رفتیم اونجا صدای یک موزیک بلوچی شنیده می شد اونجا هم خیلی شلوغ بود هر کار کردیم که نزدیک سن برویم نمی شد زن ومرد ایستاده بودند تنها راهش هم این بود که از پرده بزرگی که زده بودند و به طور مستقیم برنامه را از روی ان هم پخش می کردند نگاه کنیم چند تا خواننده بلوچ هم آمده بودند مردم خیلی استقبال کرده بودند و دایم آنها را تشویق می کردند فارسها هم آنجا بودند و به موسیقی زیبای بلوچی گوش می کردند پیرداد خواننده مشهور بلوچ برنامه اجرا می کرد بعد هم نوبت برنامه تقلید صدا شد و سپس یک مسابقه برگزار کردند و بعد هم محمد علی کشاورز بازیگر بنام ایران روی صحنه آمد و همچنین در اخر مدر عامل منطقه آزاد امد نمی دانم بازیگران دیگری هم بودند یا نه ولی خواننده ای بنام فرزین هم برنامه اجرا کرد ساعتهای دوازده بود که ما مراسم را ترک کردیم مردم هنوز نشسته بودند .

برای نوروز برنامه های خوبی گذاشته بودند ولی هنوز جای فراوانی هست تا بهتر و زیبا تر از اینها برنامه بزارند و مسافر و توریست جذب کنند چون منطقه جاذبه های فراوانی دارد ولی برنامه ریزی و طرح می خواهد امیدواریم در سالهای آینده شاهد نباشیم مسافران در پیاده روها خوابیده باشند بلکه تسهیلات و امکانات برای انها فراهم شود .


جمعه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۶

آخرین نفسهای تالاب بریس

در این روزها پوسترهایی در شهر می بینم در مورد در ختکاری و حفاظت محیط زیست ولی از حرف تا عمل فرسنگها فاصله است کاش این نوشته ام را مسؤلی می دید . در جایی که ما زندگی می کنیم در ده کیلومتری بریس در کنار جاده ساحلی که به چابهار می رود تالاب طبیعی زیبایی وجود داشته که زیستگاه پرندگان گوناگون بوده و حیوانات زیادی در آن زندگی می کرده اند و اگر یک سال هم باران نمی بارید باز هم این تالاب خشک نمی شد . دفعه قبل که گروه شبکه سیما به چابهار آمده بودند یک گزارشی از کنار این تالاب زیبا تهیه کرده بودند یادمه که کاویانی و یوسفی گزارشگاران شبکه سه در کنار تالاب ایستاده بودند و می گفتند اینجا شمال نیست اینجا جنوب ایران وبریس می باشد و برای تفریح مردم را به اینجا دعوت می کردند ولی با کمال تأسف این تنها تالاب منطقه این روزها در حال ویران شدن هست با مجوز دولت شرکتی با سرمایه گزاران خارجی در حال ساخت مزارع پرورش میگو در داخل این تالاب می باشد نمی دانیم دردهایمان را به کی بگوییم و برای چه کسی نامه بنویسیم وقتی هر روز از جاده می گذریم و کنار این تالاب می رسیم و شکستن و خشک شدن درختان سبز و سبزه ها را می یبینم دلم می شکند اگر امروز ما غیر از ایران در هر کشوری بودیم آیا این بلا را به محیط زیستمان می آوردیم .


دوستی تعریف می کرد که چند سال پیش چند مهمان از یونیسف داشتیم وقتی به ساحل بریس امدیم و جاهای دیدنی را دیدیم موقع رفتن من پرسیدم چه جور جایی بود همون خارجیها گفتند شماها وقاقعاً دیوانه شده اید ماها تلاش می کنیم که ساحل دریاها را گسترش بدهیم و ساحلهای مصنوعی درست می کنیم و شما اینجا این طبیعت زیبا را با درست کردن این کارخانجات و شرکتها به این روز در آورده اید اشاره می کرد به شهرک صنعتی بریس در کنار دریا.


حالا اون غم کم بود یک مصیبت دیگر هم دارند به سرمان می آورند در این طرح که فایده وسودش به جیب چند شیخ عرب می رود ولی ما از داشتن طبیعت محروم می شویم دشت خالی در منطقه زیاد است نمی دانیم چرا نمی روند انها را مزرعه میگو نمی کنند آمده اند اینجا را که گلستان است ویرانه می کنند عکسهای قبل از کار شرکتها و الان را با هم می گذارم مقایسه کنید و ببینید که دارند با ما چکار می کنند روزهای تعطیل اینجا تفریحگاه ما و مردم منطقه بوده ولی الان غیر از لودر و بولدوزر و بیل مکانیکی چیز دیگری نیست می دانم مشکلات آن قدر زیاد است که این مشکل در مقابل آنها کوچک است ولی کاش مسؤلی به فکر محیط زیستمان بود ما نمی خواهیم برایمان درختکاری وجنگلکاری بکنید ولی جنگلی را که خدا به ما داده خرابش نکنید .




شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

غرق شدن لنج هندی در ساحل بریس







دیشب در اتفاقی تلخ یک فروند لنج هندوستانی در ساحل بریس - چابهار به سنگها برخورد کرده و غرق شد که از 12 نفر سر نشین آن تنها 7 نفر نجات پیدا کردند و جسد یک نفر هم در ساحل دریا در میان سنگها پیدا شد و هنوز جسد 4 نفر دیگر پیدا نشده است .

به علت طوفانی شدن و ووزش شدید باد در دیروز و دیشب این لنج باری که از هندوستان به مقصد دوبی 100 تن بار پیاز همراه داشت در میان امواج سهمگین دریا گرفتار شده و برای نجات به طرف ساحل بریس حرکت کرده که صخره ها بر خورد کرده و تکه تکه شده است و تنها 7 نفر از 12 سرنشین آن نجات پیدا کرده اند که دو نو جوان 17تا 18 ساله هم بین آنها دیده می شود .

برای دیدن تکه های شکسته لنج امروز صبح کنار دریا رفتیم و عکسهایی گرفتم و تمام ساحل با پیازهای قرمز که بار این لنج بوده پوشانده شده و همچنین شماره لنج را بین تکه های شکسته دیدم واینجا می گزارم و همچنین نجات یافتگان تا امروز صبح در بریس بوده اند و سپس تحویل نیروی انتظامی شده اند تا نسبت به بازگشت آنها

به کشورشان اقدامات قانونی را انجام دهند ومردم هم در ساحل به جستجوی افراد گم شده می گردند .

M.S.V.PIASEASGARBDI NO.972شماره لنج



پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۶

جاده شکسته بریس